.۰ سلام من بیشتر با مصطفی مردادی (برادر مرحوم مرتضی) رفاقت داشتم. اوایل دهه هفتاد، برای بازی ورق به اتفاق دیگر دوستان، به خانه شان می رفتم. واقعا از زندگی این دنیا، چیزی نداشتند. یک خاطره هم دارم از سال ۵۹ و دبستان صباحی. روزی یکی از معلمان، برای تنبیه مرتضی، سکه ای را روی بخاری کلاس داغ کرد و روی دست مرتضی گذاشت. روز بعد پدر مرتضی به مدرسه آمد و جنجالی به پا شد. من در محله فخارخانه بزرگ شده ام. وقتی زندگی بسیاری از مردم آن محله را مرور می کنم، دلم می مرتضی ,مرحوم مرتضی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ششم 2نکونام2 ویتامین هیچ کلیک سافتـ آموزش نصب دوربین مدار بسته vps-poster2 دست نوشته های یک پسر دلنشین منه امروز