دیروز اخرین قطره ی عطری که هدیه داده بودی رو هم زدم و تمام شد روزهایی بود که ته کمد این عطر را نگه میداشتم تا مگر بوی اش مدهوشم نکند و یاد تو نیفتم و بعد از آن هم بعد از دوسال بالاخره با اشک و گریه و هق هق از ته کمد آوردمش و جمله ات را دوباره خواندم و یادم افتاد که من همیشه ادم هایی را که دوست داشتم از ترس اینکه من را روزی رها میکنند رها کرده ام و چسبیده ام به ادم هایی که دوستشان ندارم ولی آن ها مرا دوست دارند و فکر میکنم حالا این ترکیبی است که از دست اش منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بهترین وبلاگ برای ورزش دوستان وردپرس کار فروشگاه اینترنتی پرشیا مارکت سیت پوش remotecar معرفی کالا فروشگاهی HonorGames Blog | اخبار تعطیلی مدارس