بعد چند روز گرفتگی گلو امروز صدام به حالت نرمالش برگشته بود و منم این اتفاق فرخنده رو با حنجره ام جشن گرفتم و تا همین پیش پای شما چشمامو بسته بودم و آواز میخوندم و خودم رو شجریان یا قربانی (علیرضاشون) بعدی تصور میکردم . 

تا اینکه همین چند لحظه پیش مامانم دیگه تمام وابستگی خونی و کرامت فرزند رو گذاشت زیر پاش و وسط تحریر زدن دمپایی ابری آشپزخونه اش رو تا انتهای قسمت پوشاننده روی پا تو دهنم فرو کرد .

من نه دیگه اون آدم سابق میشم.

نه حرف میزنم 

رفیق بی کلک مادر

کلاغ بد صدا فرزند.

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اشتباهات بی پایان ஜ۩۞۩ ஜ בخـتر刀ノζ乇 ــرکஜ۩۞۩ ஜ دانلودستان وبگاه تخصصی فیلم و سریال بابل آگهی | نیازمندی و آگهی رایگان یادداشتهای یک خبرنگار ساوجی خبرگزار اقتصادی